عشق
عشق یعنی خستگی ، افسردگی
عشق یعنی بی کسی ، پژمردکی
عشق یعنی انتظار و افتخوار . . .
عشق یعنی خاطرات ماندگا
من در آئینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم .
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
زندگی گل زردی است به نام غم ...
مروارید غلطانی است به نام اشک
آیینهء شکسته ای است به نام دل
فریاد بلندی است به نام « آه »
دوستت دارم
تنهام نزار
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد قصه گذشته های خوب ما خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن حالا باید سر رو زانوم بذارم تا قیامت اشک حسرت ببارم
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
قصه گذشته های خوب ما
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید سر رو زانوم بذارم
تا قیامت اشک حسرت ببارم
این منم بی تو !
با همه چشم ترا میجویم
با همه شوق تو را می خواهم
زیر لب باز ترا می خوانم
دایم آهسته به نام. . .
تو
ای بسته به تو همه وجودم...
من لایق عشق تو نبودم...
عشقی که نهفته در دلم بود...
در راه محبت تو کم بود...
سوگند به خالق محبت...
سوگند به باکی و صداقت...
سوگند به تارتارمویت...
سوگند به عشق و آرزویت...
سرسبزترین بهار ها تقدیم تو باد...
گویند لحظه ی روییدن عشق...
آن لحظه هزار بار تقدیم به تو باد.
من خشکیده ام من نگاه می کنم من درد می کشم من
نفس می زنم من فریاد بر می آورم:
« چشمان تو شبچراغ سیاه من بود.
مرثیه ی دردناک من بود چشمان تو.
مرثیه ی دردناک و وحشت تدفین زنده به گوری که منم،
من
...»
هزاران پوزه سرد یأس، در خواب آغاز نشده به انجام
رسیده ی من، در رؤیای ماران یک چشم جهنمی
فریاد کشیده اند.
و تو نگاه و انحناهای اثیری پیکرت را همراه بردی و
در جامه ی شعله ور آتش خویش، خاموش وپرصلابت
وسنگین بر جاده ی توفان زده یی گذشتی که پیکر
رسوای من با هزاران گلمیخ نگاه های کاوشکار،
بر دروازه های عظیمش آویخته بود...
ای کاش میشد هر چه میخواهم همان باشد دستان تو یک بار دیگر مهربان باشد میخواستم چشمان من باران نگیرد تا باران فقط تکلیف ابر و آسمان باشد می خواستم تا عشقم در قالب یک شعر در قالب یک شاهنامه جاودان باشد این داستانها اول و آخر و غم انگیزند ای کاش میشد آخر این داستان باشد شاید که تقدیرم چنین بوده چنین باید شاید برایم رفتن تو امتحان باشد هرگز نمیخواهم در این رویای سردر گم سهم من و تو حق سبز دیگران باشد دیروز سهم من سلامی گرم بود اما بگذار این هم مال از ما بهتران باشد
ای کاش میشد هر چه میخواهم همان باشد
دستان تو یک بار دیگر مهربان باشد
میخواستم چشمان من باران نگیرد
تا باران فقط تکلیف ابر و آسمان باشد
می خواستم تا عشقم در قالب یک شعر
در قالب یک شاهنامه جاودان باشد
این داستانها اول و آخر و غم انگیزند
ای کاش میشد آخر این داستان باشد
شاید که تقدیرم چنین بوده چنین باید
شاید برایم رفتن تو امتحان باشد
هرگز نمیخواهم در این رویای سردر گم
سهم من و تو حق سبز دیگران باشد
دیروز سهم من سلامی گرم بود
اما بگذار این هم مال از ما بهتران باشد
در گیر و دار شب سرد
چشمان قشنگ تو شبچراغ سیاه من بود مرثیه دردناک من بود مرثیه دردناک و وحشت تدفین زنده به گوری که منم، من...
چشمان قشنگ تو شبچراغ سیاه من بود
مرثیه دردناک من بود
مرثیه دردناک و وحشت تدفین زنده به گوری که منم،
من...
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
با تو با خیال خالی شده ام ز خود فراری تو کجایی که ببینی . . . . شب درد و بیقراری شب گم شدن ز وحشت شب از تو شعر گفتن شب نام تو نوشتن به دل هزار پاره . . .! I Love You
با تو با خیال خالی
شده ام ز خود فراری
تو کجایی که ببینی . . . .
شب درد و بیقراری
شب گم شدن ز وحشت
شب از تو شعر گفتن
شب نام تو نوشتن به دل هزار پاره . . .!
I Love You
8294: کل بازدید
3 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
RSS